شبها به یاد او به دره شتافتم
آنجا صدای پای صخره ها نیافتم
از گل اثر نبود
بهاران مرده اند
دریا میگریست
محزون مینمود درختان کاج و بید
شر شر جویبار
دیگر لذتی نداشت
آهنگ بانگ نی دیگر عظتمی نداشت
هر سو شتافتم
او را نیافتم
در روی مهتاب
او جلوه مینمود
سویش شتافتم
گفتم بیا که غم
اندوه و هم الم
دیوانه میکند
این مرد را که در ره تو جان میدهد
لبخند نمود و رفت
مهتاب رفته بود
من منتظر شام بودم
او رفته بود
سیاهی بود و من
آرین پور 16/11/1386 خورشیدی شهر جلال آباد
سلام
زنده باشی
چقدردلم میخواد شهرجلال آباد را ببینم
سلام هموطن گرامی وبلاگ مقبول دارن
شبهای کابل برای همه ما خاطره انگیز است
خوشحال میشم به شب کابل مه هم سر بزنید
و اگه لایق دیدن پیوند کنیم شبهای کابل را
منتظر حضورتام هستم
به امان خدا
جناب آقای آریان پور جواب میل شما رو دادم
منتظر سوالات جنابعالی هستم